نويسنده: دکتر شهربانو قهاري





 

مرگ چيست و کودکان در مراحل رشدي مختلف چه برداشتي نسبت به آن دارند؟

مرگ واقعيت اجتناب ناپذير زندگي انسان هاست و همه ي انسان ها آن را تجربه مي کنند. کنار آمدن با اين واقعيت تلخ براي بزرگسالان دشوار است چه رسد به کودکان، به ويژه اگر فرد با عزيز از دست رفته رابطه اي صميمانه داشته باشد، در اين صورت تحمل فقدان بسيار دشوارتر خواهد بود.
آنچه که مهم است «مرگ» نيست بلکه چگونگي آن و پاسخي است که فرد به آن مي دهد. هر فردي به شيوه ي خاصي به آن واکنش نشان مي دهد و اين به عواملي، مانند رابطه اي که فرد با شخص متوفي داشته است، تجارب فرد از زندگي با فرد متوفي، طرز تلقي فرد از مرگ و مردن، ويژگي هاي شخصيتي و سبک مقابله اي فرد بستگي دارد. با اين تفاسير مي بينيم کودکان به دليل سن کم، سبک مقابله اي ضعيف و شخصيت در حال رشد در مقايسه با بزرگسالان نسبت به فقدان عزيزان خود بسيار آسيب پذيرترند. البته بسته به سن برداشت آن ها از مرگ نيز فرق مي کند.
درک و برداشت کودکان از مرگ به مراحل رشدي آنان بستگي دارد. از طرفي هر کودک به روش خاص خود به «مرگ» واکنش نشان مي دهد و اين واکنش نيز به چگونگي برداشت و سطح رشدي او مربوط مي شود.

نوباوگان

نوباوگان قادر به درک مفهوم «مرگ» نيستند، آن ها نمي توانند بفهمند که مرگ يعني مردن و به پايان رسيدن زندگي. حداکثر چيزي که آن ها مي توانند بفهمند اين است که فرد متوفي مريض شده است.

کودکان پيش دبستاني:

کودکان پيش دبستاني قادر به درک مفهوم مرگ به عنوان «پديده اي غيرقابل بازگشت» نيستند، بلکه آن را قابل برگشت مي دانند. به عبارتي فکر مي کنند فرد متوفي به زودي به سوي آن ها باز خواهد گشت. چرا که آن را جدايي موقف مي بينند، نه يک شرايط پايدار و هميشگي. کودکان پيش دبستاني و حتي کودکان دبستاني ممکن است رويدادهاي خاصي را به «مرگ» مربوط سازند و در رابطه با مرگ تفکري جادويي داشته باشند. براي مثال ممکن است فکر کنند که چون قبلاً آرزوي مرگ والدين خود را کرده اند، آن ها مرده اند يا چون پدرشان را اذيت کرده اند باعث مرگ او شده اند و يا چون رفتارهاي نامناسبي داشته اند مثلاً جيغ زده اند، رختخواب را خيس کرده اند و برادر يا خواهرشان را کتک زده اند، مادرشان از دنيا رفته است و غيره.

کودکان مقطع ابتدايي:

کودکان سنين 7 تا 9 سال به مفهوم فناپذيري و مرگ پي مي برند و متوجه مي شوند که اتفاقات و رويدادهاي خاصي ممکن است به مرگ کسي بينجامد. براي مثال آن ها به اين موضوع پي مي برند که اگر هواپيمايي به ساختمان برخورد کند، باعث تخريب آن ساختمان و در نهايت مرگ افراد داخل آن مي شود و يا اگر دو اتومبيل با هم تصادف کنند، باعث مرگ سرنشينان خود خواهند شد.

نوجوانان مقطع راهنمايي:

در اين سن کودکان متوجه مي شوند که مرگ پديده اي اجتناب ناپذير است و براي همه ي موجودات زنده از جمله انسان ها روي مي دهد، اما درک و برداشت آن ها از مفهوم مرگ کاملاً «عيني» است نه انتزاعي. يعني آن ها مرگ را پايان زندگي مي دانند و ممکن است نتوانند مفهوم زنده بودن روح به عنوان چيزي که از فرد برجاي مي ماند را درک کنند. آن ها به دنبال رويارويي با مرگ عزيزان هيجانات و احساسات ناخوشايندي را تجربه مي کنند که ممکن است به برون ريزي رفتاري، از جمله پرخاشگري، رفتارهاي خودآسيبي و نافرماني نسبت به والدين منجر شود.

نوجوانان دبيرستاني:

نوجوانان دبيرستاني که در واقع در مرحله ي «تفکر انتزاعي» قرار دارند، نه تنها به بازگشت ناپذير بودن مرگ پي مي برند بلکه مي توانند تجسمي از روح به عنوان جوهري مجرد و جدا از جسم که حتي پس از مرگ فرد به حيات خود ادامه مي دهد، نيز داشته باشند. اما جدا از دانستن اين موارد، آن ها ممکن است نسبت به مرگ نزديکان واکنش هاي متفاوتي مانند انکار و خشم نشان دهند. نوجوانان افسرده در معرض خطر اقدام به خودکشي يا اعتياد قرار دارند.

کودکان نسبت به مرگ نزديکان چه واکنش هايي نشان مي دهند؟

کودکان به شکل هاي مختلف به مرگ نزديکان واکنش نشان مي دهند که ممکن است با شيوه ي برخورد والدين مشابه نباشد. در اينجا، برخي از معمول ترين روش ها ذکر شده اند:
انکار مرگ فرد از دست رفته و اصرار بر اين که او زنده است و به زودي از مسافرت بر مي گردد، شوک و گيجي که مي تواند به صورت سکوت و ابراز نکردن احساسات باشد، تحريک پذيري و خشم، ناتواني در به خواب رفتن، وحشت در خواب، فقدان اشتها، ترس از تنهايي، علايم جسماني نظير سردرد و شکم درد ضعف تمرکز و احساس گناه به خاطر اين که چرا نتوانستند مانع از مردن آن فرد شوند، عدم علاقه به فعاليت هايي که قبلاً از انجام آن ها لذت مي بردند، افسردگي، بازگشت به رفتارهاي مربوط به سنين پايين تر رشد، مانند شب ادراري، دشواري در جدا شدن از والدين، مکيدن شست، جويدن ناخن و تمايل به خوابيدن در کنار والدين و يا در اتاق آنان، انزوا از ديگران، امتناع از رفتن به مدرسه يا ناتواني در انجام تکاليف درسي، پرسش مکرر سؤالاتي در مورد فرد از دست رفته يا تمايل به پيوستن و ملحق شدن به او، واکنش هاي هيجاني (مانند حملات اضطرابي، خستگي مزمن يا افکار خودکشي) و رفتارهاي برون ريزي مانند (پرخاشگري، شکستن اشيا و فرياد زدن).

‏ چگونه مي توان به يک کودک سوگوار کمک کرد؟

کودکان سوگوار براي مقابله با خلأ ناشي از فقدان به کمک و حمايت عاطفي شما نيازمندند. در اين زمينه بسياري از راهبردهاي ارائه شده در قسمت هاي مختلف اين کتاب مي توانند مفيد باشند، به علاوه در اينجا به مواردي ديگر نيز اشاره مي شود:

- به کودک فرصت دهيد تا احساسات خود را بيان کند. سعي کنيد شنونده ي خوبي باشيد و به دقت و با حوصله به او گوش جان بسپاريد.
- در صورتي که کودک خيلي خردسال است، يا تمايلي به صحبت ندارد به او کمک کنيد تا از طريق بازي و نقاشي خود را ابراز کند. براي اين کار لازم است که ابزار کار در اختيارش قرار دهيد (مانند: مداد رنگي، ماژيک، خمير، مداد شمعي و ...).
- هر چه زودتر فعاليت هاي روزانه را از سر گيريد و به کودکان نيز کمک کنيد تا آن ها نيز به فعاليت هاي عادي خود بپردازند.
- اگر خود مايل به گريستن هستيد اين کار را بکنيد و کودک را نيز از اين کار باز نداريد.
- اطلاعات بدهيد. با توجه به سطح رشدي و ميزان درک کودک در مورد مرگ به او اطلاعات بدهيد. در صورتي که به اطلاعات بيشتري نياز دارد، براي او وقت بگذاريد. کودک بايد بداند که مرگ بخشي از چرخه ي زندگي است و همه ي موجودات در اين کره ي خاکي آن را تجربه مي کنند.
- کودکان تفکر عيني دارند. کودکان ممکن است نتوانند مفهوم «روح» و «معاد» را درک کنند اما آن هايي که به سن 9 سالگي رسيده اند به مفهوم بازگشت ناپذيري پي مي برند، اين که فرد فوت شده ديگر زنده نخواهد شد. بنابراين لازم است در مورد مرگ با آن ها ساده و شفاف صحبت نماييد و آن ها را به يکباره غرق در اطلاعات نسازيد بلکه به تدريج ا طلاعات لازم را در اختيار آنان قرار دهيد. هنگامي به جزئيات موضوع بپردازيد که آن ها خود مايل به دانستن آن باشند.
- روزهاي تعطيل يا اوقات خالي وسط هفته را با فعاليت هاي سازنده و لذت بخش پر کنيد. پرداختن به فعاليت هاي گوناگون از جمله فعاليت هاي ورزشي، هنري و تفريحي به آن ها احساس کنترل و قدرت مي دهد و توجه آن ها را از مشکلات به نقاط قوت و امتيازات زندگي جلب مي نمايد.
- نسبت به علايم افسردگي هشيار باشيد و به محض مشاهده ي اين علايم، کودک را به روان پزشک ارجاع دهيد. علايم افسردگي عبارتند از: بي اشتهايي، بي خوابي، افت عملکرد تحصيلي، احساس نوميدي، غمگيني، زود به گريه افتادن، زود عصباني شدن، رفتارهاي پرخاشگرانه، و تمرکز ضعيف.
- سوگ يک فرايند مقطعي نيست. والدين و ديگر مربيان لازم است براي گذر از مرحله ي سوگ به کودک فرصت دهند. اين زمان از کودکي به کودک ديگر فرق مي کند. تحت فشار قرار دادن کودکان براي از سر گرفتن فعاليت هاي «عادي» بدون دادن فرصتي به آن ها براي ابراز هيجانات منفي ممکن است واکنش هاي منفي را در کودکان برانگيزد و مشکلات ديگري را براي آنان ايجاد نمايد.
- در مورد واقعه ي پيش آمده به کودکان دروغ نگوييد. کودکان اغلب حساس هستند و اگر متوجه شوند شما حقيقت را به آن ها نگفته ايد، ناراحت مي شوند و از خود مي پرسند چرا والدين به من اعتماد نکرده اند. دروغ گفتن به کودک سبب مي شود او نتواند فرايند سوگ را با موفقيت سپري کند و مسئله فقدان را براي خود حل نمايد. اين امر موجب مي شود که مهارت هاي مقابله اي لازم براي رويارويي با سوگ در کودک شکل نگيرد و کودک نسبت به اين قبيل موارد در آينده آسيب پذير باشد.
- به سؤالات کودکان پاسخ دهيد. تشويق کودکان به بيان سؤالات شان به اين معنا نيست که والدين بايد پاسخ همه ي سؤالات را بدانند و خود را براي اين کار آماده نمايند. با ملايمت و مهرباني به سؤالات آنان پاسخ دهيد و آن ها را براي يافتن پاسخ سؤالات خود تشويق کنيد. از آن ها بخواهيد در مورد سؤالات شان فکر کنند و از معلمان يا مربيان خود کمک بگيرند. اگر شما پاسخ سؤالي که کودک مطرح کرده است را نمي دانيد، سعي کنيد در مورد آن مطالعه نماييد يا از افراد دانا بپرسيد و يا با صداقت به آن ها بگوييد که نمي دانيد.
- انتظار نداشته باشيد که واکنش همه ي کودکان به سوگ يکسان باشد. ممکن است با چند کودکي که تجربه ي فقدان يا مرگ يک خويشاوند را پشت سر گذاشته اند، سروکار داشته باشيد و متوجه شويد همه ي آن ها به يک شيوه رفتار نمي کنند. اين کاملاً طبيعي است. هر کودک با توجه به سطح رشدي خود رفتار و واکنش هاي خاص خود را دارد و نمي توان گفت کدام واکنش درست و کدام واکنش نادرست است، چون همه ي واکنش ها طبيعي هستند.
- کودکان علايم سوگ را با علايم جسماني نشان مي دهند. تهوع، استفراغ، اسهال و دردهاي بدني معمولاً در کودکان سوگوار ديده مي شود. بنابراين با مشاهده ي اين علايم و نشانه ها کودک را به روان پزشک ارجاع دهيد.
- کودکان از مرگ و آينده مي ترسند. کودکان سوگوار به دليل از دست دادن فردي از خانواده معمولاً نگران آينده و نگران مرگ خود يا ديگر اطرافيان هستند. بنابراين لازم است به آن ها فرصت دهيد تا در رابطه با ترس هاي خود صحبت نمايند و احساسات آن ها را تأييد کنيد و عادي و طبيعي جلوه دهيد. در رابطه با خاطرات خوبي که با فرد از دست رفته داشتيد با کودک حرف بزنيد.
- در صورتي که کودک مايل به صحبت درباره ي فرد از دست رفته است و يا تمايل دارد به مزار برود، مانع او نشويد. به او بگوييد که مي تواند براي فرد فوت شده نامه اي بنويسد و از احساسات خود با وي حرف بزند.
- براي آن ها توضيح دهيد که داشتن احساساتي مانند غم، بي حوصلگي، کسالت و خستگي پس از فوت شدن يکي از عزيزان کاملاً طبيعي است.
- رفتارهاي نامناسب مانند پرخاشگري، انزواجويي، تحريک پذيري و ... واکنش هاي طبيعي به سوگ هستند. بنابراين کودکان را به خاطر چنين رفتارهايي مورد سرزنش قرار ندهيد. اگر آن ها گريه مي کنند، آن ها را باز نداريد و اگر احساس غم دارند، به آن ها حق بدهيد و بر احساس آن ها صحه بگذاريد.
- از آن ها بخواهيد تا خود براي پر کردن اوقات فراغت خود تصميم بگيرند. اين کار به آنان کمک مي کند تا احساس کنند که کنترل لازم را بر زندگي شان دارند.
- براي يادگيري مهارت هاي مقابله اي (مهارت حل مسئله، قاطعيت، حل تعارض، مديريت استرس و ...) از روان شناسان کمک بگيريد.
- اگر کودک تحت تأثير سوگ دچار افت عملکرد تحصيلي شده است، بايد در اين باره با معلمان و مربيان او صحبت شود و از آن ها حمايت و کمک لازم دريافت گردد.

منبع مقاله :
قهاري، شهربانو؛ (1387)، کودکان و بلايا (راهکارهايي براي مقابله)، تهران: نشر قطره، چاپ اول